دل نوشته ها







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





خوش خیال کاغذی

خوش خیال کاغذی

دستمال کاغذی به اشک گفت:

قطره قطره ات طلاست

یک کم از طلای خود حراج می کنی؟

عاشقم

با من ازدواج می کنی؟

 

اشک گفت:

ازدواج اشک و دستمال کاغذی!

تو چقدر ساده ای

خوش خیال کاغذی!

توی ازدواج ما

تو مچاله می شوی

چرک می شوی و تکه ای زباله می شوی

پس برو و بی خیال باش

عاشقی کجاست!

تو فقط

دستمال باش!

 

دستمال کاغذی،دلش شکست

گوشه ای کنار جعبه اش نشست

گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد

در تن سفید و نازکش دوید

خون درد

 

آخرش

دستمال کاغذی مچاله شد

مثل تکه ای زباله شد

او ولی شبیه دیگران نشد

چرک و زشت و مثل این و آن نشد

رفت اگرچه توی سطل آشغال

پاک بود و عاشق و زلال

او

با تمام دستمال های کاغذی

فرق داشت

چون که در میان قلب خود

دانه های اشک کاشت!

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 8:2 قبل از ظهر | |